اسب
در بهنگام پیاده رو نبود.
دختر پایش را 50 درجه به شرق گرینویچ تغییر داد
و ساعتهای متلاطم از منتهای خیابان موج برداشتند سوت کشیدند
و در آرنج موزاییک ها شتاب کردند
اسب از روبروی مغازه
مثل تاثیر غم انگیز رنج بر فونتهای مایوس
و زنی که با یک بستنی در کافی شاپ صرف می شود ـ روزانه ـ
محکوم به جمعه ای شدهام
که تا لگن خاصرهام خلاصه کرده.
دو مونث بر سلسله ی مستطیل ها
و اضلاع نامرتب در کمانهي تب کردهی هندسه
شرح دیگری به لذت بی مدام تایپ و پرینت
اکنون خودکار با تمامی اندامش در من می نشیند
بلوغ زود هنگام بعداز ظهر به بهانهی اکراه و اصرار...
خرداد 89