جمعه

مجرم

در تشریح دوباره‌گی اندامم

ران ها در حالتی متساوی سلوک معنامدار شده‌اند

دست اضافی از درون کبدم

با حرکتی قاعده مند بر سطح فیروزه‌ای عبارت‌ها می رود

...دریغا شمع پریودی شده‌ام کنار خودم

خودم که خیلی به خودت نزدیک شده.

کتفم را به آخرینت فشار می دهم

غرق دستی که می خواست روزی اسبی باشد در مخیله‌ی تو.

مچاله در چاله ای از مورچه ها که نخاعم را کاهلانه می جوند

سر می کشم سرم را

ضمیر نتراشیده‌ی خود / مجرم اول شخص مفرد

که لیوان را به لبهای صورتی‌ات دست کشید

و پشت به دیوار نابکار به سمت تو افتاد.

×××

به میز اعتمادی ندارم

تحویل بده آن اسلحه ای را که در مکعب پوستت گذاشته ای

آماده برای حرکتی انتحاری

از منتهای راست من به انتهای ذوزنقه‌ای که از دنده چهار به شش می پرد.

×××

مثلث‌ها مونث‌اند

زن نارنجی صبحش را مصرف نمی کند

و لایه های مرتعشش در تهاجم فصلی کلاغ‌ها به عدد نشست

سر می کشد سرش را

لبالب از انکار درخت در استمرار 365 شب متورم.

×××

دست اضافی از درون کبدم

زیر همین بعضی از رابطه ها

ترجیحا مردی می شود در اندام اتومبیل

بالغ و مذکر.

تیر 89

شنبه

17 تیر

به روزی که من شکلی دیگر شدم

و هنگامی که هر چه را داشتیم در میانه انداختیم

در نزده به دیوار مراجعه شده یا نشده، عبور کردی از اواسط من.

پنج شنبه بود. هفده بار در خودم غلتیدم.

گرمِ هوا در شیار کُت می جهید

و کلاه تابستان به دریا سلام می رفت.

کافر مادرزاد از ساعت افتادم

نبود خیابانی که در من نرفته باشد

و شرجی بی‌تابْ ملس هوا را پس می گرفت بی شرمانه.

تقاطع آخر به امر دامن پیوست

و چپ‌های جوان کانون کلمات را به اختراع خواهرانه خوابیدن‌ها نگرانند.

آ....هشت آ.. متوسط

با سرکش‌هایی کشیده و فارسی می‌آیند.

دستم به جایی متصل نیست تا شلوارم را نگه دارم

خونم عمود رگهایم می‌دود

و "گل خرم و بلبلان خوش آهنگ

کو مطرب و کو شراب گلرنگ"!!!!!

تیر 89

چهارشنبه

پنج پاره

1.

زردها از فنجان‌ها لبریزند

و خدایان انبوه از تپه‌های تداخل برخاسته اند

تا نوزادان مرده را راهی رعایت کنند.

تیری که قرار بود با تفنگی به کتف لامسه بنشیند

در حفره‌ای میان کودک و کودک افتاد

تا مرده‌ای به نصف نقطه‌ای همچنان اجازه دهد.

2.

اسب ها از آخرینِ پاساژ در مویرگ‌ها می دوند

با لذتی مرتعش در تمامی طبقات

و من تا اطلاع ثانوی دیوار شده‌ام

دنده‌هایم از دندان‌هایم شلیک می‌شوند

و دهانم مدخل جنگ‌های صلیبی است

به مردمان مورخی می مانم که از مایل به نیلی افتاده‌اند

3.

دورتر از زاویه‌ی خودم می خوابم

و زنم را در فاصله‌ی آجری خواستن‌ها رها می کنم

مریم! لیوان‌های رابطه به سمت بیهودگی‌اند.

مقداری مرگ از دیروز در شلوارم چرک شده

و کافران روایت گریز از گنبدهای آبی برگشته‌اند.

4.

ماهی را که بلعیدم

پوستم به تماس خونین خود با خودکار ادامه داد.

چهار چاه عمیق در دو پهلوی من سلسله‌ي گوارشی آه‌ها و اندوه‌های ابدی را به هم متصل می کند

و تکرار می شود روایت واوهای قاعدگی.

زردها می لرزند در فنجان‌ها

با جنبش همگانی کلمات

در طرح انقلابی غافلگیر...

5.

گفتی صبح شد و پیراهنم لای در مانده....

تیر 89

دوشنبه

مردن در وضعیتی دیگر

به شعر علی باباچاهی

مثل رسوخ خواب در جداره های پرده و اختیار شاید هم بی اختیار

شیری، قطره ای در میانه ی ویترین کشیده می شود

به جدول های متقاطع یا غیر مضارع

من مرد نبودم در کارزار هفتم ژانویه

که تو را زن بخواهم هموژنیزه با هلوگرام طلایی

با پملپ با مهر و لاک در سمت راست راست راست راسته‌ی ران هایت

که قصابی بازار جنوبی را رواج واج‌ها می دهد

و البته این مردن در وضعیتی دیگر است

که کلمه در فعلن پهلوهایت فرو رفته

و دردش مفاصلت را به بازی می‌کشاند ازلی

اردی‌بهشت 89

گزارش

گزارش اولیه حاکی است

مرشد از دفترچه سقوط می کند در تالاب گاوخونی

تا گاوی شود در کوپه‌های مرطوب.

صدا ـ صدا از یک ظهر ازلی می آید

از انعکاس طبل نخواسته در جهان کاهلی زمزمه و آه

و خبرهای رسیده از نزول همخوابه‌ی لبخند در دهان دوشنبه می گوید.

کلیمی پیر با لیوانی شیر عرض مهمان‌سرا را می تابد

هوای آخر هفته تلفیقی از تابستان گرم پاییزی است

و من به شکل شهوت‌ناکی باردار شده‌ام.

ارضاء حیاتی درختان در آبی‌های تحریر و تصور

و نقاشی کنیزک رنجور بر ساق‌برگ‌های گیاه و گناه.

ساعتی دیگر مرد سه بار در را زد

جنایتی در پیش است جنایتی در پیش

و خبرنگار بر تیترهای کهنه عمود زهدان‌های اتاق است.

گزارش‌های دریافتی حاکی از ریزش بی امان دموکراسی نیست

و لبهات خاطره‌ی جنگ را نمی برند.

امروز یک هفته از میانه‌ی متن می گذرد

و مریم مادر، همیشه‌ی نوزاد است.

لطفن این ستون را خالی بنویس آقای سردبیر.

خرداد 89

اسب

در بهنگام پیاده رو نبود.

دختر پایش را 50 درجه به شرق گرینویچ تغییر داد

و ساعتهای متلاطم از منتهای خیابان موج برداشتند سوت کشیدند

و در آرنج موزاییک ها شتاب کردند

اسب از روبروی مغازه

مثل تاثیر غم انگیز رنج بر فونت‌های مایوس

و زنی که با یک بستنی در کافی شاپ صرف می شود ـ روزانه ـ

محکوم به جمعه ای شده‌ام

که تا لگن خاصره‌ام خلاصه کرده.

دو مونث بر سلسله ی مستطیل ها

و اضلاع نامرتب در کمانه‌ي تب کرده‌ی هندسه

شرح دیگری به لذت بی مدام تایپ و پرینت

اکنون خودکار با تمامی اندامش در من می نشیند

بلوغ زود هنگام بعداز ظهر به بهانه‌ی اکراه و اصرار...

خرداد 89

­­درگیری

امپراطور از شیشه‌ی ماشین بیرون می پرد

و شمشیرش را به لوزی لبهای فاطمه می دهد

این آغاز هزاره‌ی مردن در دهانه‌ی میدان نیست.

جنگجویان از تاکسی‌ها پیاده شده اند

و خیابان در تسخیر خجسته‌ی خلبان است.

خودکارت را در جیب جغرافیا بگذار مادر.

زن باردار خم می شود تا کیف معصومش را در لایِ لابلایِ لایْ لایْ جای دهد

و انفجار مین سوراخ روز را چرک می کند.

تصویر از زحل سه راه آمد.

عابران پیاده فنجان‌های فسق و فجور را به تمامی بلعیدند

و دنده‌ی نانوا در درگیری خانگی آب رفت.

پسر!

همه‌ی راه‌ها از میز مطالعه به عرض بانک نرسیده

و وام‌های خرید مرد در لیوان روز ریخته نمی شود.

خودکارت را در جیب جانبی جغرافیا بگذار مادر.

نشت گاز اهالی دود و دم را به ساحل‌های سرسری رسانده.

ماموران به جشن موتورها رفته اند.

ملاحانِ داروخانه قرص‌ های اشتها را

و انکار افسر بازنشسته از درد خواهرانم نمی کاهد.

بگو اتاق را برای خوابیدن آماده کنند مادر.

خرداد 89

جلال

به جلال خسروی

بگذار تعقیبمان کنند

این باریک تاریک که سابق بر این سابقه‌ای ندارد

روزی مدادی بود در دندان دفتری

که احتیاط را دستی به طول شانه گرفت و شعری شد در دفترچه ای کنار لب تاپ پیرت

اول شخص مفرد که لیوان را لیسید

دندان آسیاب‌ات در استکان افتاد

و استیل اتاق به قندان های قهوه‌ای شتافت

کنار تو چرب می شوم.

پرتاب کشدار حروف به زاویه‌ی 80 درجه شهری

با قدری آهستگی در کفشهای کاهلی

اصرار چینش شده در مصرف بهینه کلمات

و اندوه دودهای نکشیده در دمادم دمدمی دمت جلال

نقطه‌ها از دهان داخل می شوند مثل قرص‌ها

و روده‌های متروک را فتح می کنند مثل سلطان محمود

این بار که سلاطین خسته به در اتاق رسیدند

سیگار یونانی‌ات را زیر کتاب‌ها بگذار

و فنجان پیرت را به آشیل سرنوشت پرتاب کن شاید در نوشت

هی

موهایت ریخته و شعرهایت را بافته‌ای

کی وقت داری در سرریز چای استحاله شویم؟

خرداد 89

تصویر

تصویرها در راهند

مردها از شلوارهایشان زن‌ها را بیرون می کشند

و کبریت، دوستانه در مکالمه‌ای تکامل نیافته، ارضا می شود.

در دریای که کاپیتان، نهنگی را به شب نشینی و شام برمی‌انگیزد

ملاحان مایوس از پنج گوشه‌ی خلیج آب باکره را تائید می کنند.

توتون حادثه‌ی کوچکی نیست...

بی هیچ حرف و برفی این تابستان هم می آید

لوزی‌ها دیوارهای شهر را محاصره می کنند

و سایه های ناتنی با وجهی نامتعارف میان جملات و اصوات در رفت و آمدند

از این گلدان که بگذریم

گفتی روشن می شود پیراهن مردانه در تحلیل اتفاقی کاشی‌ها

ساعت باز می شود دوباره و معشوقه در اتاق دست به پهلوی میز

لاله هم شنید

سوراخ شده ام

پاهایم آویخته، آماده برای شست و شوست

مرا به سیگار و سهولت بخوان

به انتزاع دخترانه کاغذ سفید

تیر 89