درگیری
امپراطور از شیشهی ماشین بیرون می پرد
و شمشیرش را به لوزی لبهای فاطمه می دهد
این آغاز هزارهی مردن در دهانهی میدان نیست.
جنگجویان از تاکسیها پیاده شده اند
و خیابان در تسخیر خجستهی خلبان است.
خودکارت را در جیب جغرافیا بگذار مادر.
زن باردار خم می شود تا کیف معصومش را در لایِ لابلایِ لایْ لایْ جای دهد
و انفجار مین سوراخ روز را چرک می کند.
تصویر از زحل سه راه آمد.
عابران پیاده فنجانهای فسق و فجور را به تمامی بلعیدند
و دندهی نانوا در درگیری خانگی آب رفت.
پسر!
همهی راهها از میز مطالعه به عرض بانک نرسیده
و وامهای خرید مرد در لیوان روز ریخته نمی شود.
خودکارت را در جیب جانبی جغرافیا بگذار مادر.
نشت گاز اهالی دود و دم را به ساحلهای سرسری رسانده.
ماموران به جشن موتورها رفته اند.
ملاحانِ داروخانه قرص های اشتها را
و انکار افسر بازنشسته از درد خواهرانم نمی کاهد.
بگو اتاق را برای خوابیدن آماده کنند مادر.
خرداد 89