جلال
به جلال خسروی
بگذار تعقیبمان کنند
این باریک تاریک که سابق بر این سابقهای ندارد
روزی مدادی بود در دندان دفتری
که احتیاط را دستی به طول شانه گرفت و شعری شد در دفترچه ای کنار لب تاپ پیرت
اول شخص مفرد که لیوان را لیسید
دندان آسیابات در استکان افتاد
و استیل اتاق به قندان های قهوهای شتافت
کنار تو چرب می شوم.
پرتاب کشدار حروف به زاویهی 80 درجه شهری
با قدری آهستگی در کفشهای کاهلی
اصرار چینش شده در مصرف بهینه کلمات
و اندوه دودهای نکشیده در دمادم دمدمی دمت جلال
نقطهها از دهان داخل می شوند مثل قرصها
و رودههای متروک را فتح می کنند مثل سلطان محمود
این بار که سلاطین خسته به در اتاق رسیدند
سیگار یونانیات را زیر کتابها بگذار
و فنجان پیرت را به آشیل سرنوشت پرتاب کن شاید در نوشت
هی
موهایت ریخته و شعرهایت را بافتهای
کی وقت داری در سرریز چای استحاله شویم؟
خرداد 89